معنی مغناطیسی و الکتریکی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مغناطیسی. [م َ / م ِ](ص نسبی) منسوب به مغناطیس.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مغناطیس شود.
- خواب مغناطیسی، خواب بند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به خواب بند شود.
- قوه مغناطیسی، در تداول، قوه ٔ جاذبه.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
الکتریکی
الکتریکی. [اِ ل ِ] (ص نسبی) برقی. الکتریسیته ای. منسوب به الکتریک که در تداول فارسی زبانان بمعنی برق و الکتریسیته استعمال میشود. رجوع به الکتریک و الکتریسیته شود: ماشینهای کوچک الکتریکی درهم و برهم ریخته بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 18).
خواب مغناطیسی
خواب مغناطیسی. [خوا / خا ب ِ م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خواب بندی. نوعی لختی و بی ارادگی که در مانیتیزم برای شخصی پیدا میشود. مانتیزم. رجوع به «خواب بندی « »مانیتیزم » شود.
توپ الکتریکی
توپ الکتریکی. [پ ِ اِ ل ِ] (ترکیب وصفی، اِمرکب) رجوع به تله ویزیون و علم و زندگی ص 295 شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به الکتریک مربوط به الکتریسیته. برقی: لوازم الکتریکی، (اسم) مغازه و دکان فروش لوازم برقی.
فارسی به ایتالیایی
magnetico
عربی به فارسی
اهن ربایی
فرهنگ معین
برقی، مغازه و دکان فروش و تعمیر لوازم برقی. [خوانش: (اِ لِ) [فر - فا.] (ص نسب.) منسوب به الکتریک، مربوط به الکتریسته. ]
فرهنگ عمید
مربوط به الکتریسیته، برقی،
فارسی به عربی
کهربائی
معادل ابجد
1877